دکتر الهه بهشتیان

نابرده رنج گنج میسر نمی شود
مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد

کلمات کلیدی

بایگانی

۶ مطلب در بهمن ۱۴۰۰ ثبت شده است

 

 

 

خانواده درمانی ساخت نگر به خاطر تاکید بر بافت خانواده در پدیدایی مسائل و همچنین یافتن راه حل های درمان آن مشکلات بارویکرد های دیگر نظامهای خانواده وجه اشتراک دارد . با وجود این کاربرد استعاره های فضایی و سازمانی آن چه از لحاظ توصیف مشکلات و شناسایی راه حل ها و چه از لحاظ تاکید بر رهنمودها و دستورات مستقیم و فعال درمانگر باعث منحصر به فرد بودن این رویکرد می شود . 

 

نظریه پردازان ساخت نگر بر : 1-کلیت نظام خانواده 2-تاثیر سازمان مرتبه ای خانواده 4-کارکرد به هم پیوسته ی نظام ههای فرعی آن تاکید دارند و آنها را تعیین کننده ی اصلی بهزیستی اعضا می دانند . 

 

خانوده درهمان حالی که از چرخه های زندگی خود در حال گذر است می کوشد تعادل ظریف بین اثبات و تغییر را حفظ کند . هر چقدر خانواده کارکرد سالمتری داشته باشد در طی دوره های انتقالی خانوادگی نسبت به تغییر گشوده تر است و بیشتر مایل است که متناسب با شرایط ساختار خود را اصلاح کند . 

 

اولین هدف درمانگران ساختاری عبارت است از تلاش فعالانه برای تغییر سازمان در خانواده ی بدکار و تصورشان بر این است که تغییرات رفتاری فردی و همچنین کاهش نشانه ها به دنبال تغییر بستر تبادلات خانواده حادث خواهند شد . اولین نقش درمانگر ساختاری آن است که شخصا عامل تغییر باشد ، فعالانه با کل خانواده درگیر شود ، چالشهایی به راه اندازد که تغییرات انطباقی را به وجود می آورند و هر گاه اعضای خانواده بکوشند که با پیامدهای حاصله کنار آیند آنها را حمایت و رهبری کند. 

 

برخلاف تاکید بوون برای بیرون ماندن از نظام هیجانی خانواده ، ساخت گراها عمدا به خانواده می پیوندند و از درون به سان اهرمی عمل می کنند که می تواند با الگوهای تعاملی بدکار خانواده به چالش پرداخته و با آن مقابله کنند . 

 

مینوچین در آرژانتین از یک پدر و مادر اروپایی زاده شد . پزشک بود و آموزش روانپزشکی را زیر نظر آکرمن گذراند . در سال 1954 به ایالات متحده بعد از سفرهای زیاد برگشت و در آموزشگاه ویلت ویک و به عنوان روانپزشک شروع به کار کرد . با الهام گرفتن از مقاله دان جکسون بررسی انفرادی را کنار گذاشت وبه وارسی مشکلات خانوادگی پرداخت او رفته رفته به تحلیل جامعه شناختی زمینه ی اجتماعی روی آورد . 

 

مینوچین و همکارانش که به ناکارایی فنون سنتی روانپزشکی کودک و روشهای روانکاوی پی برده بودند . روشهای مداخلاتی مختصر مستقیم و عمل گرایانه فراوانی ابداع کردند که با استفاده از آن می توانست بافت خانواده را از طریق بازسازی خانواده تغییر دهند . تجربه ویلت ویک و نیاز خانواده به سازماندهی مجدد و نیاز به نوعی سلسله مراتب در میان اعضای خانواده سنگ بنای خانواده درمانی ساخت گرا را بنیان گذاشت . مینوچین عمدتا با خانواده های تمام عیار طبقه متوسطی که بیش از اندازه سازمان یافته بودند سروکار داشتند 

 

نظریه ساختاری مینوچین 

 

اساسا رویکرد ساختاری خانواده بر مبنای این مفهوم استوار است که خانواده چیزی بیش از پویه های روانی – زیستی منفرد اعضای آن است اعضای خانواده در قالب آرایه های خاصی که حاکم بر تبادلهای آنان است با هم رابطه دارند این آرایه ها اگر چه به وضوح ابراز یا حتی شناسایی نمی شوند یک کل یعنی یک ساخخت خانوادگی را به وجود می آورند ماهیت این ساختار از نظم و تربیتی تبعیت می کند که با ماهیت فردی یکایک اعضا متفاوت است . 

 

ساخت گراهها به موارد زیر علاقه مند اند : 

 

1-مولفه های نظام چگونه با یکدیگر تعامل می کنند 

 

2-توازن چطور به دست می آید 

 

3-ساز و کار های پسخوراندی خانواده چگونه عمل می کنند 

 

4-الگوهای ارتباطی بدکار چگونه به وجود می آیند 

 

ساختار گراها توجه خاصی به الگوهای تبادلی خانواده دارند چرا که این الگوها نشانه هایی را درباره ساختار خانواده میزان نفوذ پذیری مرز خرده نظام های خانواده و وجود اتحاد و تبانیها به دست می دهند . اینها مواردی هستند که توانایی خانواده را در جهت حفظ تعادل بین ثبات و تغییر اثر می گذارند . 

 

ساختار خانواده 

 

خانواده نیازمند نوعی سازمان درونی است که تعیین می کند چگونه ، چه وقت و با چه کسی باید ارتباط برقرار کرد . الگوهای تبادلی حاصل از این سازمان ساختار خانواده را شکل می دهند . تعریف دیگر اینکه مجموعه نامشهودی از خواسته ها و ضوابط کارکردی که نحوه تعامل اعضای خانواده با یکدیگر را سازمان می دهد . ساختار خانواده چهارچوب شناخت الگوهای هماهنگ ، پایدار ، تکراری را فراهم می آورد که نشان می دهد چگونه یک خانواده برای حفظ ثبات خود سازماندهی می شود و تحت مجموعه شرایط محیطی متغیر ، چگونه به دنبال شقهایی می گردد که ارزش انطباقی دارند .

 

ساختار خانواده را نمی توان ایستا یا ثابت فرض کرد برعکس ممکن است ساختهای موقتی به وجود می آیند که بیش از یک دوره کوتاه پایدار نمی ماند . ساختار خانواده را تنها می توان از طریق مشاهده کارکرد خانواده در طول زمان بررسی کرد . 

 

خرده نظام ها 

 

خانواده کارکردهای اصلی خود را تاحدودی از طریق سازمان یابی در قالب خرده نظام های همزمانی که اغلب ارایشی مرتبه ای دارند تحقق می بخشد به طور نوعی خرده نظام های خانواده بر طبق جنسیت ، نسل ، علایق مشترک یا کارکرد ساخته می شوند . خرده نظام ها به عنوان اجزای ساختار خانواده هستند . که برای اجرای تکالیف مختلف خانوادگی برای کارکرد خانواده ضرورت دارند . هر عضو خانواده می تواند همزمان عضو چند نظام باشد . 

 

هر خرده نظام توسط مرزها و قواعد عضویت خاصی مشخص می شوند این مرزها تعیین می کنند که شرکت کنندگان چه کسانی هستند وو نقشهایی که در ارتباط با یکدیگر و سایر افراد خارج از این خرده نظام اعمال خواهند شد کدامند . آنها می توانند بر اساس ائتلافهای موقتی شکل بگیرند و ممکن است دیرپا باشند و مرزهای کاملا روشنی دو نسل را از یکدیگر کاملا مشخص کنند . مینوچین معتقد است که خرده نظامهای خانواده به دلیل پرورش و ایجاد مهارتهای بین فردی در سطوح مختلف آموزش ارزشمندی را  در خصوص حس هویت میدهند . 

 

دیرپاترین و مهم ترین خرده نظام های فرعی خانواده عبارتند از :

 

1-خرده نظام های مربوط به همسران قوام و دوام خرده نظام همسران شاه کلید ثبات خانواده است این که همسران نحوه توافق بر سر اختلافها و تطبیق خود با نیازهای یکدیگر و ایجاد نقش های مکمل را فرا گرفته اند ، اطلاعات زیادی درباره احتمال ثبات خانواده و انعطاف پذیری آن در برابر شرایط متغییر خانواده در آینده به دست می دهد . 

 

2-خرده نظام های مربوط به والدین 

 

3-خرده نظام های مربوط به فرزندان یا همشیرها

 

در خانواده ای که کارکرد سالمی دارد این سه خرده نظام به شیوه ای یکپارچه عمل می کنند تا تفکیک و در نتیجه وحدت نظام خانواده حفظ شود . 

 

مرزبندی ها 

 

مرزهای درون خانواده از لحاظ انعطاف پذیری یا نفوذ پذیری با یکدیگر تفاوت دارند و میزان دسترسی به هر خرده نظام ماهیت و فراوانی ارتباط و تماس میان اعضای خانواده را تعیین می کند . 

 

1-مرزهای کاملا مشخص 

 

به حفظ جدایی افراد کمک می کند و همزمان بر احساس تعلق به کل نظام صحه می گذارد . وضوح مرزها با فراهم کردن حمایت و دسترسی ساده برای پیام رسانی و توافق بین نظام های فرعی در زمان لازم بهزیستی کل خانواده را بهبود می بخشد و در همان حال استقلال و آزادی تجربه اعضای هر یک از این نظام ها را تشویق می کند . این مرزها انقدر انعطاف پذیر هستند که محبت و حمایت و مشارکت خانوادگی به میزان لازم در دسترس هر عضو باشد . 

 

2-مرزهای بسیار خشک و انعطاف ناپذیر 

 

باعث ایجاد سد و مانع بین خورده نظام ها می شوند در این حالت دنیای کودکان و والدین از یکدیگر جدا و متمایز هست اعضای این خرده نظام ها مشتاق یا قادر به ورود به دنیای یکدیگر نیستند . وقتی والدین و فرزندان نتواند هر زمان که ایجاب کند مرز خرده نظام ها را تغییر دهند و یا از آن عبور کند خود پیروی می تواند محفوظ بماند ولی عطوفت و آمیزش و تبادل ساده ی محبت با یکدیگر معمولا از کف می رود . 

 

3-مرزهای پراکنده 

 

شدیدا گنگ و نامتمایز هستند . بنابراین از سوی اعضای خانواده مورد تجاوز قرار می گیرند . در اینجا والدین کاملا در دسترس هستند و تماس انها با فرزندان ممکن است شکل تجاوز به حریم خصوصی را به خود بگیرد این خطر وجود دارد که فرزندان بیش از حد با والدین درآمیزند و لذا از پرورش تفکر و رفتار مستقل و یا فراگیری مهارت های لازم برای تکوین روابط در خارج از خانواده باز بمانند . بزرگسالان و فرزندان ممکن است به سادگی نقش های خود را عوض کنند و تکوین احساس هویت اعضا برای دوران بزرگسالی با مشکل مواجهه شود . 

 

در خانواده که کارکرد سالمی دارند مرزهای روشن به هر عضو خانواده احساس من بودن را توام با احساس گروهی ما ارزانی می دارد . اکثر نظام های خانواده در بین دو پیوستار به هم تنیدگی ( مرزهای پراکنده ) و گسستگی ( مرزهای خشک و انعطاف ناپذیر ) قرر می گیرند . بیشتر خانواده ها نه کاملا به هم تنیده اند و نه کاملا گسسته هر چند ممکن است وجود داشته باشد . 

 

اتحاد ، قدرت و تبانی 

 

در حالی که مرزها نحوه سازمان بندی خانواده را نشان می دهد . اتحاد ها شیوه توافق و یا مخالفت اعضای خانواده با یکدیگر را برای یک فعالیت خانوادگی را به نمایش می گذارند قدرت در خانواده هم به اقتدار و هم به مسئولیت اشاره دارد . اتحاد به پیوندهای هیجانی و روان شناختی اعضای خانواده با یکدیگر و قدرت از تاثیر و نفوذ نسبی هر یک از اعضای خانواده بر نتیجه یک عمل سخن می گوید .

 

هر حرکت تبادلی به مرزها و اتحادها و قدرت اشاره دارد . مرزها در خرده نظام قواعدی هستند که مشخص می کنند چه کسانی مشارکت دارند و چه نقشهایی را در تبادل ها و یا عمیلات لازم برای اجرای یک کارکرد خاص بازی خواهند کرد . اتحاد ها به این موضوع اشاره دارند که در هنگام اجرای یک عمل بازیگران تا چه اندازه از یکدیگر حمایت می کنند یا نمی کنند . قدرت به ندرت مطلق است بلکه بستگی به موقعیت و زمینه عمل دارد همچنین قدرت با شیوه ادغام نیروها به دست خانواده ارتباط دارد . 

 

یک نمونه از اتحاد ها مثلث سازی است . که هر کدام از والدین می خواهند بر ضد دیگری با کودک متحد شوند . با وجود این هر زمان کودک جانب یکی از والدین را برمی گیرد آن دیگری دیگری این اتحاد را نوعی تهاجم یا خیانت می داند در چنین ساختار بدکار کودک به هر صورت بازنده است . 

 

تبانی 

 

ائتلاف های اعضای خاصی از خانواده است که در برابر شخص ثالث به وجود می آید تبانی می تواند : 

 

1-تبانی با ثبات : اتحادی که ثابت و انعطاف پذیر است که بخش عمده کارکرد روزمره خانواده را از آن خود می سازد . 

 

2-تبانی انحرافی : اتحادیست که در دو نفر که عضو سومی را مسئول مشکلات و یا تعارض های بین خود می داند . به این ترتیب از فشار روانی بر خود و روابطشان می کاهند . 

 

ساختارگرایان معتقدند که برای اینکه والدین بتوانند به یک نتیجه مطلوب برسند . 

 

1-مرزبندی ها نسلی کاملا روشن باشد د. 

 

2-برای موضوع های اساسی اتحاد وجود داشته باشدد 

 

3-در خصوص قدرت و اقتدار باید قواعدی وجود داشته باشد که نشان در صورت به توافق نرسیدن والدین کدام یک صاحب اختیار است و در صورت توافق آیا والدین قادر به تحقق بخشیدن به خواسته های خود هستند . 

 

بدکاری خانواده 

 

شاید خانواده ای که در مسیر رشد بهنجار خویش قرار دارد در هنگام ورود به یک مرحله رشدی جدید یا رسیدن به توافق بر سر یک بحران خاص از چرخه زنندگی مانند تولد فرزند جدید ، رفتن فرزندان به دانشگاه و ... با مشکل مواجهه شود در چنین شرایطی بدکاری خانواده حکایت از آن دارد که قواعد نهان حاکم بر تبادلهای خانواده شاید موقتا بی تاثیر یا نامناسب شده اند و مجددا باید بر سر آنها مذاکره شود . در این شرایط خانواده پاسخ قالبی و نامناسبی به فشار روانی وارد شده می دهد چرا که اصرار داشت در برخورد با موقعیت های جدید از الگوهای قدیمی و کهنه استفاده کند . 

 

مینوچین برای خانواده هایی که وقتی بایک موقعیت تنش زا مواجهه می شوند انعطاف ناپذیری الگوهای تبادلی و مرز بندی های خود را افزایش می دهند و جلوی بررسی شقهای دیگر را می گیرند بر چسب آسیب شناختی ( بیمار گون ) در نظر می گیرد . 

 

منبع کتاب خانواده درمانی گلدنبرگ

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ بهمن ۰۰ ، ۰۸:۰۷
دکتر الهه بهشتیان

 

 

 

کارل ویتاکر با خصوصیات غیر متعارف ، پرشور و بحث انگیزی که دارد مظهر یک خانواده درمانگر تجربه نگر به شمار می آید . نخستین حامی فعال بودن درمانگر و اعمال فشار به بیماران برای رشد یافتگی و انسجام ( پختگی ) بود نه آنکه درمانگر صرفا نوعی بینش یا درک فراهم آورد که موجب تسهیل سازگاری بیماران با جامعه شود . 

 

ویتاکر در کار با بیماران اسکیزوفرنیایی موضع متهورانه که پیش از آن هرگز مورد حمایت قرار نگرفته بود یعنی هر شرکت کننده تا حدودی برای طرف مقابل به طور همزمان نقش بیمار و درمانگر را ایفا می کند . هر چه ویتاکر رویکرد نامتعارف خویش را برای درمان بیماران اسکیزوفرنیایی بیشتر به کار می برد . از نقش کلیدی خانواده در سبب شناسی این اختلال آگاهی بیشتری می یافت او با گسترش دیدگاه خویش رفته رفته اسکیزوفرنی را مشکلی درون روانی و بین فردی تلقی کرد و بیماران خود را به همراه خانواده شان درمان نمود . ویتاکر که در دهه ی 1990 از منصب دانشگاهی خویش کناره گرفت تا اوایل همان دهه به طور فعال کارگاههای آموزشی گسترده ای را در سطح کشور اجرا کرد . او رویکرد درمانی خود را خانواده درمانی نمادی – تجربه نگر نامید . فرض اساسی رویکرد مزبور آن است که خانواده در ننتیجه ی تجارب عاطفی یا هیجانی خود تغییر می کند نه از راه آموزش . از انجایی که بسیاری از تجارب ما خارج از میر آگاهی یا هشیاری مان رخ می دهند – این امر بیانگر افکار روانکاوانه ی ویتاکر راجع به فرایندهای ناهشیار است – بهترین راه دستیابی به آنها به صورت غیر کلامی یا نمادین و از طریق فرایندهای ناگفته اما تاثیر گذاری است که در داخل خانواده رخ می دهند به قول ویتاکر با اینکه آموزش می تواند بسیار مفید واقع شود این فرایند نهان خانواده است که بیشترین توان را برای تغییر بالقوه در درون خود دارد . 

 

ویتاکر بر این نکته اصرار دارد که هر دو عامل واقعیت نگر و نمادین در کار درمان دخالت دارند و جنبه ی نمادین درمان را به سان زیر ساخت یک شهر می داند . او معتقد است که دنیای زیر زمینی شخصی ما تحت سلطه ی جریان تکانه ها و نمادهای تحولی و تکاملی قرار دارد هر چند که این امر همیشه به شکل هشیار نباشد به نظر ویتاکر همین زیر ساختهای عاطفی هستند که جریان زندگی تکانه ای ما را تضمین می کنند . 

 

ویتاکر در مقام یک درمانگر سعی کرد دنیای پیچیده ی تکانه ها و نمادهای خانواده را از طریق جست وجو و ابراز همان تکانه ها در درون خودش درک کند . وی با اظهار علاقه برای پذیرش و بیان تکانه ها و خیالات شخصی خود به اعضای خانواده کممک می کرد تا نسبت به شناسایی ، بیان و پذیرش تکانه ها و خیالات خود احساس راحتی بیشتری داشته باشد . رشد و تحول یکایک اعضای خانواده از دید ویتاکر وقتی برانگیخته می شود که انان خویش را قسمتی از یک خانواده منسجم به شمار آورند . از لحاظ ساختار امکان دارد که مرزهای خانوادگی در هم ریخته یا نفوذ ناپذیر باعث عملکرد ناکارساز ، خرده نظام ها ، تبانیهای مخرب ، انعطاف پذیری نقشها و جدایی نسل ها از هم گردند . مشکلات مربوط به فرایند می توانند موجب موجب فروپاشی امکان مذاکره و توافق اعضا برای حل تعارض شوند و شاید باعث گردند تا صمیمت ، دلبستگی یا اعتماد از میان برود چونکه نیازهای مربوط به روابط فردی همچنان ارضا نشده باقی می مانند . 

 

در مجموع ویتاکر چنینی فرض می کند که نشانه های اختلال هنگامی ظهور می کنند که فرایند ها و ساختهای بدکار به مدتی طولانی تداوم می یابند و مانع توان خانواده برای اجرای تکالیف زندگی می شوند . ویتاکر با حفظ گشودگی و خودانگیختگی در تعامل عاطفی خویش با خانواده از مفاهیم متلق به سایر خانواده درمانگرها ( دوسویگی کاذب ، درهم تنیدگی و گسستگی بلاگردانی ، مثلث سازی ، وابستگی متقابل و انتقالهای چرخه ی زندگی ) آزادانه استفاده می کند . او زمانی از این مفاهیم استفاده می کند که احساس کند باید اعتقادش را درباره ی وقایعی که درون وقایعی که درون خانواده اتفاق می افتد و مانع رشد و انعطاف پذیری نقش هاست ابراز کند . به اعتقاد ویتاکر آسیب روانی ناشی از همان ساز و کارهایی است ک رفتار بهنجار را می سازد . 

 

به نظر ویتاکر فرایند یعنی آنچه در خلال جلسات خانواده درمانی رخ می دهد – و نحوه ی تجربه ی احساسات بیان آسیب پذیری ها و درمیان گذاشتن افکار بازبین ( سانسور ) نشده توسط هر کدام از شرکت کنندگان ( از جمله خودش ) نقطه ی ثقل درمان به شمارمی آید . ویتاکر در کار با خانواده از دیدی سنت شکن و خلاق و گاه زشت و تکان دهنده – برخوردار است بنا به توصیف مینوچین او از مزاج عدم رهنمود ، اغوا ، خشم ، فرایند ( تفکر ) نخستین ، ملال و حتی به خواب رفتن نیز به عنوان ابزارهایی تماما نیرومند برای تماس و چالش استفاده استفاده می کند . 

 

تعیین اهداف درمان : به نظر ویتاکر رسالت خانواده درمانگرعبارت است از کمک به خانواده ی سه نسلی برای حفظ همزمان احساس با هم بودن و در عین حال احساس جدایی و خود پیروی سالم . خانواده های سالم ساختاری چنانکه گویی به وجود می آورند که آزادی عمل در نقش گذاری را می دهند و غالبا برای هر عضو این امکان را فراهم می سازند تا نقش های جدید را امتحان کرده و به دیدگا های نوینی دست یابند .  

 

به نظر ویتاکر این تبادل و تعویض فرصتی است برای پدیدایی نوعی پیام رسانی سالم و سرراست و مستقیم که در آن همه اعضای خانواده قادرند به خود نگاه افکنده و به صورت فردی و همین طور خانوادگی رشد و نموو داشته باشند ویتاکر در راستای دیدگاه تجربه نگر خویش سلامت خانواده را به مثابه فرایندی دائمی از شدن می داند که در طی آن هر یک از اعضا تشویق می شود برای دستیابی به حداکثر رشد یافتگی گسترده ی کاملی از نقش های خانوادگی را مورد کاوش قرار دهد . 

 

درمانگر برای فعال سازی نظام از کار افتاده و شتاب دادن به اختلال از پسخوراند مثبت استفاده می کند با این اعتقاد که نشانه ها در اثر این تجدید ساختار ناپدید خواهند شد . به معنای دقیقتر ویتاکر همان استاد فن ذن 0 مراقبه ) است که چند کوان یعنی چیستان یا معمایی برای تعمق کردن در شاگرد تازه کار عرضه می دارد و در طی این فرایند راهی غیر خطی و غیر منطقی برای تفکر بر می انگیزد که موجب روشنگری می شود . ویتاکر استفاده از این امور محال و بی منطق را به برج کج پیزا تشبیه می کند اگر کسی یک جمله بیهوده و غیر منطقی بگوید او آن گفته را می پذیرد روی آن سوار می شود و آن قدر بر آن می افزاید تا انکه سرانجام برج مزبور به قدری بلند و کج شود که فرو بریزد . 

 

به نظر ویتاکر یکی از شاخص های رشد خانواده رشد خانواده عبارت است از افزایش تحمل خانواده در برابر بیهودگی ها و مهملات زندگی 

 

فرایند درمان : خانواده درمانی نمادی – تجربه نگر هدف خود را کمک به تکوین احساس عمیق تر تعلقات خانوادگی و اعضا و در عین حال ترغیب فردیت در تمامی اعضای خانواده می داند ویتاکر به جای توجه به نشانه های بیمار معلوم دفعتا کل خانواده را وارد معرکه معرکه می سازد و تمامی انه ارا به صورت گروهی وامی دارد تا مبنای وجود خویش به عنوان یک واحد خانوادگی را مورد بررسی قرار دهند . 

 

منبع کتاب خانواده درمانی گلدنبرگ 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ بهمن ۰۰ ، ۰۷:۲۰
دکتر الهه بهشتیان

 

 

 

این نظریه در دهه 1950 شکل گرفت . اصول اساسی روان تحلیلی منبع رویکرد آکرمن بودند . آکرمن ابتدا روانپزشک کودک بود در دهه 1930 به خانواده و تاثیر آن بر سلامت روانی افراد علاقمند شد . در سال 1961 اولین نشریه همراه با کتاب روان پویایی های زندگی خانواده به حوزه خانواده درمانی اعتبار بخشید . 

 

آکرمن که گاهی اوقات از وی به عنوان پدر بزرگ خانواده درمانی یاد می شد خانواده را نظامی از شخصیت های در حال تعامل تصور می کند که هر فرد خرده نظام مهمی در داخل خانواده به حساب می آید در نظر وی خانواده زیر مجموعه ای از جامعه است . 

 

ویژگی های خانواده درمانی تحلیلی 

 

1-دشواری روابط جاری از تعامل اولیه والدین با کودک شکل گرفته است . 

 

2-گذشته در زمان حال ، فعال است . 

 

3-اهمیت اطلاعات اجتماعی و تاریخچه فردی در زندگی 

 

4-چگونگی تاثیر جنبه های بین فردی و درون فردی بر یکدیگر 

 

5-تغییر تدریجی است و لازمه آن سخت کوشی با صرف وقت و سرمایه گذاری است .

 

6-معمولا جلسات هفته ای یک بار و به مدت یک ساعت و طول درمان از 20 تا 40 جلسه متغییر است . 

 

مفروضه های خانواده درمانی آکرمن :

 

این نظریه بر کار کلاسیک زیگموند فروید استوار است . نظریه ی روانکاوی در عین توجهی که ظاهرا به رشد شخصیت بیمار دارد عمیقا به تعامل فرد و خانواده اش اهمیت می دهد . برای درک ضمیر ناخوداگاه باید بافت آن درک شود که یکی از این بافت ها ، واقعیت تعاملات خانوادگی است . 

 

1-پاتولوژی هم بافته : خانواده و اعضای خاصی از آن ناسازگار باقی می مانند . فرایند ناخوداگاهانه ای وجود دارد که نزد اعضای خانواده اتفاق می افتد و آن ها را کنار هم نگه می دارد . میان اعضای خانواده دائما تبادلات ناهشیاری صورت می گیرد که رفتار هر کدام از اعضا می تواند بازتابی بیمارگون از تحریفی باشد که در سراسر خانواده وجود دارد

 

 

 

2-قواعد خانوادگی : چنانکه افراد از قواعد خانوادگی نانوشته سرپیچی کند ، آنگاه آگاهانه تصمیم می گیرد که خانواده را ترک کند و سلامت خود را حفظ کند و یا توسط اعضای دیگر به داخل الگوهای خانوادگی کشیده می شوند .

 

3-نظریه تجربیات درونی شده : روش تبیین روابط بین نسل هاست . به این معنی که موجودات از زمان تولد به دنبال برقراری روابط با دیگران هستند ، این یک نیاز بنیادین است . پس افراد با ابژه ها 0 یک شخص مهم ) پیوند تعاملی برقرار می کنند و ویژگی های خوب و بد وی را درون فکنی می کنند . و در بزرگسالی این درون فکنی ها پایه و اساس برقراری روابط با دیگر افراد به خصوص افراد محبوب می شود . این نظریه روشی را در اختیار قرار می دهد تا به تبیین استدلال های مربوط به انتخاب های زناشویی و الگوهای تعاملی خانواده بپردازند . 

 

نظریات درونی شده اولیه و ناخوداگاه و حل نشده ای که افراد برگسال ممکن است به روابط زناشویی وارد کنند می تواند به شکل گیری الگوهای ناسازگار منجر شود که اشخاص بدان وسیله به یکدیگر آویزان می شوند . این الگوها حالت تکرار شونده ای به خود می گیرند مگر اینکه یکی یا هر دو همسر یا یکی از بچه هایشان آگاهی بیشتری پیدا کنند ، اقداماتی را برای متمایز سازی خود از تجربیات درونی شده قبلی به عمل آورند و در این فرایند یاد بگیرند که به شیوه جدید عمل کنند . 

 

4-انفکاک ( دو پارگی ) : فرایند ارزیابی در پایین ترین سطح خود به شیوه های ناخوداگاهانه صورت می گیرد . در انفکاک بازنمایی یا کاملا خوب است یا کاملا بد ، که نتیجه آن فرافکنی کیفیت های خوب یا بد به اشخاصی است که درون بافت ( محیط ) شخص قرار دارند . از طریق انفکاک افراد توانایی پیش بینی کردن دلهره خود و حتی اشخاص مهمی که در محیط شان زندگی می کنند را دارند و می توانند آن را مهار کنند . 

 

آکرمن خانواده را نظامی از شخصیت های در حال تعامل تصور می کند . هر فرد خرده نظام مهمی در داخل خانواده به حساب می آید . برای درک کارکرد خانواده می بایست درون دادهای وارده از سایر منابع مختلف مورد توجه قرار گیرد . که این دروندادها شامل موارد زیر است :

 

1-شخصیت منحصربه فرد هر عضو خانواده 

 

2-پویه های خانواده در انطباق با نقش ها 

 

3-تعهد خانواده در قبال مجموعه ای از ارزش ها 

 

4-رفتار خانواده در قالب یک واحد اجتماعی 

 

در اصطلاح خانواده درمانی نشانه های بیماری در یک شخص شاخص رفتار بین فردی است و جایگاه تعارضات ، اضطراب ها و دفاع های مشترک خانادگی را نشان می دهد . 

 

آکرمن می گوید مشکلات خانواده فقط زمان هایی بروز نمی کند که نارسایی در نقش ها یا نامکمل بودن نقش ها باشد ، بلکه هنگامی که نوعی بن بست یا تعارض ناگشوده وجود دارد مشکلات پدیدار خواهند شد . تعارضات در چند سطح رخ می دهد : 

 

1-در درون یکی از اعضای خانواده 

 

2-میان اعضای خانواده هسته ای

 

3-میان نسل های خانواده گسترده 

 

4-میان خانواده و جامعه اطراف آن 

 

تعارض در هر سطحی باشد به سراسر نظام خانواده ریشه می دواند . ممکن است چیزی که به صورت بحران در نقش های مکمل پدیدار می شود ، منجر به تعارض بین فردی در خانواده شده و نهایتا به صورت تعارض درون روانی در یک یا چند عضو از خانواده مبدل گردد اگر این تعارضات درون خانوادگی به شکل مداوم و آسیب زا باشند تعارضات هر شخص عمیق تر خواهد شد . 

 

یکی از اهداف درمانی آکرمن قطع کردن این زنجیره هاست . که برای این منظور تعارض درون روانی به حیطه گسترده تعامل های خانوادگی کشانده می شود . 

 

اگر تعارض میان اعضا وخیم شود این خطر وجود دارد که خانواده به دسته بندی های مختلف با یکدیگر دست بزند . معمولا این فرایند زمانی پیش می آید که یک نفر غالبا کسی که فرق زیادی با اعضای خانواده دارد به بلاگردان یا توسری خور خانواده تبدیل می شود و وقتی شخص منزوی شد و به خاطر مقصر شناخته شدن درباره چند دستگی خانواده کیفر دید مجددا دسته بندی های مختلفی از نقش ها در خانواده شکل می گیرد . یک عضو مبدل به ستمگر می شود ، یک نفر دیگر نقش شفابخش یا ناجی را در قبال این قربانی یا تو سری خور ایفا می کند . 

 

درمان :

 

از جنبه تشخیصی آکرمن سعی می کرد جریانات عاطفی عمیق تر خانواده مثل ترس ها ، بدگمانی ها ، احساس های ناامیدی ، میل به انتقام را کاملا درک کند . با استفاده از پاسخ های هیجانی شخصی احساس خانواده را حدس می زد به الگوی نقش های مکمل پی می برد . و با ور رفتن با دفاع ها آنها را خلع سلاح می کرد و دلیل تراشی های توجیهی آنان را برملا می ساخت . 

 

در یک زمان مناسب ارتباط نامناسب خانواده با اضطراب های درون روانی اعضای مختلف را نشان می داد و سرانجام وقتی شناخت اعضای خانواده از احساس ها ، افکار و اعمالشان فزونی می یافت ، آکرمن به آنها کمک می کرد تا از سایر الگوهای ارتباط خانوادگی آگاه شوند و بتوانند روش های جدیدی را برای کسب صمیمیت ، اشتراک نظر و همانند سازی پیدا کنند . 

 

در رویکرد آکرمن ، تشخیص و درمان درهم تنیده اند به جای آنکه از یک شیوه رسمی و الزامی تبعیت کنند به مشاهده جدال های درمانی خانواده پرداخته و به واقعیت های تاریخی که ظاهر می شوند گوش فرا می دهد . درمانگر از نقاب حفاظتی بیرونی خانواده ، توافق های سری در مورد سخن گفتن راجع به موضوعات خاص ، شخصیت هر یک از اعضا و سازش آنان با نقش های خانوادگی و حال و هوای عاطفی خانواده ، آگاهی پیدا می کند . 

 

آکرمن معتقد بود که درمانگر مثل یک عامل شتاب دهنده است که وظیفه اش وارد شدن به فضای خانوادگی و راه انداختن تعامل هی ععاطفی معناداری است . در همان حال با مهرورزی و تشویق اعضا ، کاری می کند که اعضا به خاطر تماسی که با درمانگر دارند خودشان را بهتر بشناسند . درمانگر چون نقش شتاب دهنده را دارد باید گسترده وسیعی از نقش ها را ایفا کند : راه انداز ، چالش گر ، مواجهه گر ، حامی ، مفسر و وحدت بخش 

 

فنون درمانی : 

 

1-انتقال :فرافکنی احساسات ، نگرش ها یا تمایلات به درمانگر است در خانواده درمانی هدف درک احساسات غالب در واحد خانواده و تعیین اینکه چه هیجانهایی به سمت چه اشخاصی سوق یافته اند به کار می رود .

 

2-تحلیل خواب و رویاها : هدف آن دسته از نیازهای درون خانواده که براورده نشده اند می باشد تا راهبردهایی برای کمبودهای اعضا شکل گیرند . 

 

3-مواجهه : تذکر به خانواده که چگونه رفتارشان با خواسته هایشان مغایرت دارد یا در حال تعارض است . این فن برای حل تعارضات خانوادگی مناسب است . 

 

4-تاکید بر نقاط قوت : بیشتر خانواده ها به این دلیل به خانواده درمانگر مراجعه می کنند که در تاکید بر نقاط ضعف خویش مانده اند به همین دلیل خانواده درمانگر سعی می کند که آنها را با نقاط قوت خویش آشنا کنند . 

 

5-تاریخچه زندگی : می تواند به صورت داستان وار یا مختصر باشد . با گرفتن شرح حال زندگی خانواده و سنجش آن قادرند الگوهای قبلی و فعلی تعاملات خویش را درک کنند گرفتن تاریخچه باعث اعتماد بیشتر خانواده به درمانگر و همچنین بینش و بصیرت در اعضای خانواده می شود . 

 

6-مکملیت : درجه هماهنگی در تلفیق کردن نقش های خانوادگی است . وظیفه درمانگر این است که کمک کند تا اعضا برای روابطشان رضایت خاطر فراهم کنند . 

 

مقایسه خانواده درمانی روان تحلیلی با دیگر رویکردها : 

 

1-نگرش خطی دارد 

 

2-تاکید بر قدرت ضمیر ناخوداگاه بر رفتار درون شخصی

 

3-بررسی مکانیزم های دفاعی اعضای خانواده

 

4-به لحاظ هزینه مالی ، سنگین و وقت  زیادی می طلبد

 

5-مستلزم توان هوشی بالاتر از متوسط است . 

 

منبع کتاب خانواده درمانی گلدنبرگ 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ بهمن ۰۰ ، ۰۷:۱۸
دکتر الهه بهشتیان

 

خلاصه نظریه واقعیت درمانی 

شیوهای است مبتنی بر عقل سلیم و درگیری عاطفی، که ویلیام گلاسر، به دنبال احساس نارضایتی از نتایج روانکاوی، بدان روی آورد. واقعیت درمانی، که در آن بر واقعیت، قبول مسئولیت و شناخت امور درست و نادرست و ارتباط آنها با زندگی روزمره فرد تأکید می شود، بر اثر تجارب و فعالیتهای گلاسر در مدرسه دخترانه ونتورا شکل گرفت و به صورت نظریه درمانی خاصی در آمد که عملا در تعلیم و تربیت و امور عادی زندگی مردم کاربرد دارد.

اساس نظریه واقعیت درمانی بر چگونگی هویت و تشکیل و تغییر آن قرار دارد. هویت مجموعه خصوصیات فردی است که به صورت «من» خلاصه می شود. هویت ابعاد فیزیکی، اجتماعی و روانی دارد که در تشکیل آن خانواده، جامعه و عوامل ارثی و فیزیکی تأثیر بسزایی دارند. تا قبل از سنین چهار یا پنج سالگی، کود دارای هویت توفیق است زیرا هنوز وارد جامعه نشده است و در باره تواناییهایش به ارزشیابی دست نیافته است. ولی به محض ورود به مدرسه، کودک در صدد مقایسه خود با دیگران بر می آید و به ضعفهای خود پی می برد و در مواردی به هویت شکست خود واقف می شود.

هویت شکست

کسانی که دارای هویت شکست هستند، به روان درمانی نیازمندند تا به هویت توفیق نایل آیند. اولین شرط واقعیت درمانی، که لازمه تغییر هویت شکست مراجع به حساب می آید، ایجاد ارتباط و درگیری عاطفی بین درمانگر و مراجع است. از طریق چنین ارتباطی مراجع در می یابد که اولا، کسی بدو علاقه مند است و ثانیا، فرد دیگری می خواهد که او را در تغییر هویت ناموفقش یاری دهد. پس از ایجاد چنین رابطه سازنده ای باید به تغییر رفتار مراجع اقدام شود، زیرا رفتار باعث پیدایش احساس می شود و اگر رفتار تغییر یابد، متعاقب آن احساس هم تغییر خواهد یافت.

هدف اصلی

هدف اصلی روان درمانی نیز همانا تغییر هویت ناموفق و ایجاد رفتار مسئولانه در فرد است. کسی که نیازهایش در حیطه واقعیت ارضا نشده باشد، رفتار غیرمسئولانهای خواهد داشت که معادل بیماری روانی است. انسان چون رفتار غیر مسئولی دارد با اضطراب و ناراحتی مواجه می شود. واقعیت درمانی دیدگاه جبری را مردود میداند و در عین حال که تأثیر وراثت و محیط را روی هویت فرد قبول دارد، اما او را قربانی عوامل ارثی و محیطی نمیداند، بلکه فرد را مسئول اعمال و رفتارش می شناسد.

واقعیت درمانی در موارد مفهوم بیماری روانی، تجسس و تفحص درگذشته فرد، پدیده انتقال و نحوه مواجهه با آن، اعتقاد به ناخودآگاهی، تأکید بر تعبیر و تفسیرها به جای ارزشیابی و مهم شمردن بصیرت با مکاتب سنتی روانکاوی تفاوت دارد.

اهداف واقعیت درمانی

هدفهای واقعیت درمانی در فرایندی مبتنی بر درگیری عاطفی، توجه و تأکید بر زمان حال و رفتار کنونی، توسل به قضاوت ارزشی مراجع، طرحریزی معقول و تعهد نسبت به آن، نپذیرفتن عذروبهانه و امتناع از تنبیه حاصل می شود. این ملاکها کلا اصول واقعیت درمانی را تشکیل میدهند که باید با نظم و ترتیب خاصی تعقیب شوند تا هدف نهایی در مان (هویت موفق و رفتار مسئولانه حاصل شود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ بهمن ۰۰ ، ۱۷:۰۱
دکتر الهه بهشتیان

گلاسر در کتاب "

ازدواج_بدون_شکست" میگوید:

 

👈هفت عادت مخرب وجود دارد که در دراز مدت زندگی های مشترک را از بین میبرد؛

▪️عیب جویی 

▪️ سرزنش 

▪️ نق زدن 

▪️ شکوه و گلایه 

▪️ تهدید 

▪️ تنبیه 

▪️ دادن حق حساب یا باج برای تحت کنترل در آوردن دیگری . 

 

👈 در مقابل هفت عادت مهرورزی را باید جایگزین رفتار هایمان سازیم:

▪️ گوش سپردن 

▪️ حمایت 

▪️ تشویق 

▪️ احترام  

▪️ اعتماد 

▪️ پذیرش 

▪️ گفتگوی همیشگی بر سر اختلافات.

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ بهمن ۰۰ ، ۱۰:۵۳
دکتر الهه بهشتیان

 

 

 

 

ده خطای شناختی مسبب روحیات منفی :

 

اغلب کسانی که این خطاهای شناختی را مطالعه کرده اند معتقدند که این معلومات زندگیشان را متحول کرده است .با این حال توجه داشته باشید که در بسیاری از مواقع افکار منفی سالم و به جا هستند تشخیص افکار سالم از ناسالم و این که چگونه با موقعیت های به راستی منفی بر خورد واقع بینانه داشته باشیم به همان اندازه، رهایی از افکار و احساسات مخدوش اهمیت دارد .

 

✸تفکر هیچ یا همه چیز

همه چیز را سفید و در غیر این صورت سیاه می بینید، به نظر شما هر چیزی کمتر از کامل، شکست تلقی می شود .

 

✸تعمیم مبالغه آمیز

هر حادثه منفی و شکستی را، شکستی تمام عیار و تمام نشدنی تلقی می کنید و آن را با کلماتی چون هرگز و همیشه توصیف می کنید .(من همیشه بدشانسم و…)

 

✸فیلتر ذهنی

تحت تأثیر یک حادثه منفی همه واقعیت ها را تار می بینید. به جزئی از حادثه منفی توجه دارید و بقیه را فراموش می کنید. شبیه چکیدن قطره جوهر که کل بشکه آبی را کدر می کند .

 

✸بی توجهی به امر مثبت

با بی ارزش شمردن تجربه ها و کارهای خوب خود، اصرار بر مهم نبودن آنها دارید. کارهای خوب خود را بی اهمیت می خوانید و می گویید هر کسی می تواند این کار را انجام دهد .

 

✸نتیجه گیری شتاب زده

بی آن که زمینه و دلیل محکمی وجود داشته باشد، شتاب زده نتیجه گیری می کنید(فلانی با من برخورد بدی خواهد داشت )، (آبرویم خواهد رفت )، (از عهده انجام این کار بر نخواهم آمد).

 

✸درشت نمایی

از یک سو درباره اهمیت مسائل و شدت اشتباهات خود مبالغه می کنید و از سوی دیگر، اهمیت جنبه های مثبت زندگی را کمتر از آنچه که هست بر آورد می کنید .

 

✸استدلال احساسی

فرض را بر این می گذارید که احساسات منفی شما لزوما منعکس کننده واقعیت هاست.(ازسوارشدن در هواپیما وحشت دارم،,حتما پرواز با هواپیما بسیار خطرناک است ).

 

✸باید ها

انتظاردارید که اوضاع آن طورکه شما می خواهید و انتظار داری، باشد. باید ها تولید تمرد می کنند و اشخاص تشویق می شوند که درست بر عکس آن را عمل کنند .

 

✸برچسب زدن

 به جای این که بگویید اشتباه کردم به خود برچسب منفی می زنید و می گویید من بازنده هستم . این بر چسب ها (احمق، شکست خورده، بازنده و…) منجر به خشم، اضطراب و دلسردی و کاهش عزت نفس می شود .

 

✸شخصی سازی و سرزنش

خود را بی جهت مسئول حادثه ای قلمداد می کنید که به هیچ وجه امکان کنترل آن را نداشته اید(زنی از آموزگار پسرش شنید که او خوب درس نمی خواند، با خود گفت: این نشان می دهد من مادر بدی هستم ). شخصی سازی منجر به احساس گناه، خجالت و شایسته نبودن، می شود .

 

نمی توان در تمام لحظات زندگی شاد بود و یا اختیار کامل احساسات خود را در دست گرفت و نمی توان همیشه منطقی بود. همه نواقص و اشکالاتی دارند. ولی با مطالعه خطاهای شناختی ذکر شده و تشخیص افکار منفی سالم و ناسالم می توانید افکار خود را که منجر به احساسات بد یاخوب شما می شوند کنترل کرده و لحظات زندگی خود را خودتان به شادی و آرامش رقم بزنید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ بهمن ۰۰ ، ۱۳:۴۴
دکتر الهه بهشتیان